آنکه یاقوت یا عقیق پوشیده باشد، (ناظم الاطباء)، پوشیده از یاقوت، غرق در بوسه، (به مناسبت شباهت لب به یاقوت) : چه نوشابه آن آفرین کرد گوش زمین را ز لب کرد یاقوت پوش، نظامی
آنکه یاقوت یا عقیق پوشیده باشد، (ناظم الاطباء)، پوشیده از یاقوت، غرق در بوسه، (به مناسبت شباهت لب به یاقوت) : چه نوشابه آن آفرین کرد گوش زمین را ز لب کرد یاقوت پوش، نظامی
به رنگ یاقوت سرخ، یاقوت رنگ: بیامد از آنجایگه شادکام رخ از خرمی گشته یاقوت فام، فردوسی، به دیباچه بر اشک یاقوت فام به حسرت ببارید و گفت ای غلام، سعدی، طوطیان جان سعدی را به لطف شکری ده زان لب یاقوت فام، سعدی، بر مرگ دل خوش است در این واقعه مرا کاب حیات در لب یاقوت فام اوست، سعدی
به رنگ یاقوت سرخ، یاقوت رنگ: بیامد از آنجایگه شادکام رخ از خرمی گشته یاقوت فام، فردوسی، به دیباچه بر اشک یاقوت فام به حسرت ببارید و گفت ای غلام، سعدی، طوطیان جان سعدی را به لطف شکری ده زان لب یاقوت فام، سعدی، بر مرگ دل خوش است در این واقعه مرا کاب حیات در لب یاقوت فام اوست، سعدی
که یاقوت از آن می بارد: بیا ساقی آن آب یاقوت وار درافکن بدان جام یاقوت بار، نظامی، ، اشک خونین بارنده، اشکبار: یاقوت بار کردی عشاق لاله رخ را از نوک کلک نرگس بر لوح کهربائی، سنائی، دلم نماند ز بس چون حبیب هر ساعت که در دو دیدۀ یاقوت بار برگردد، سعدی
که یاقوت از آن می بارد: بیا ساقی آن آب یاقوت وار درافکن بدان جام یاقوت بار، نظامی، ، اشک خونین بارنده، اشکبار: یاقوت بار کردی عشاق لاله رخ را از نوک کلک نرگس بر لوح کهربائی، سنائی، دلم نماند ز بس چون حبیب هر ساعت که در دو دیدۀ یاقوت بار برگردد، سعدی
مانند یاقوت. سرخ: یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله کرده بر او حواله غواص در دریا. کسائی. بیا ساقی آن آب یاقوت وار درافکن بدان جام یاقوت بار. نظامی. من روی بر زمین و دو چشم اندر آسمان بیجاده رنگ رویم و یاقوت وار چشم. زین الدین سجزی
مانند یاقوت. سرخ: یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله کرده بر او حواله غواص در دریا. کسائی. بیا ساقی آن آب یاقوت وار درافکن بدان جام یاقوت بار. نظامی. من روی بر زمین و دو چشم اندر آسمان بیجاده رنگ رویم و یاقوت وار چشم. زین الدین سجزی